مبارزه با تروریسم،نظام بین الملل و حاکمیت دولت ها
پایان نامه
- وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده حقوق و علوم سیاسی
- نویسنده سعید رجبی
- استاد راهنما علی آدمی غلامعلی چگنی زاده
- تعداد صفحات: ۱۵ صفحه ی اول
- سال انتشار 1390
چکیده
در رابطه با موضوع فرسایش حاکمیت دولت ها تحقیقاتی با موضوع حمله آمریکا به افغانستان و عراق و نقض حقوق بشر و حاکمیت دولت های این کشورها انجام شده است،در این تحقیق نیز تلاش می گردد موضوع تحدید حاکمیت دولت ها با مطالعه موضوع حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به مناطق قبایلی پاکستان نیز مورد بررسی قرار گیرد. لذا در این زمینه سوال زیر مطرح گردیده است: - تاثیر مبارزه با تروریسم در ساختار نظام بین الملل بعد از جنگ سرد در حاکمیت دولت ها چه بوده است ؟ برای سوال مطرح شده،فرضیه زیر مورد بررسی قرار گرفت: "وقوع حادثه 11 سپتامبر و اقدامات آمریکا در مبارزه با تروریسم و ایفای نقش هژمونیک در نظام بین الملل اگر چه حاکمیت برخی از دولت ها را تضعیف نمود ولیکن هنوز در جامعه بین الملل،احترام به حاکمیت ملی یک اصل خدشه ناپذیر است." آمریکا از سال 2004 با هواپیماهای بدون سرنشین اقدام به حمله به مناطق قبایلی و کشتار رهبران القاعده و طالبان در مناطق قبایلی کرد. تلفات حملات هواپیماهای بدون سرنشین از ابتدای شروع حملات تا 27 ژانویه سال 2010 بین 276 تا 465 نفر بوده است بر اساس آمارهای ارائه شده در گزارشی تحت عنوان "سال هواپیماهای بدون سرنشین: تحلیلی بر حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در پاکستان از سال 2004 تا 2010 " که توسط بنیاد آمریکای جدید در سال 2010 میلادی تنظیم شده است،تعداد حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا در پاکستان بین سال های 2004 تا 2007 میلادی 9 مورد بود که این تعداد در سال 2008 به 38 مورد،در سال 2009 به 53 مورد و از ابتدا تا پایان ژانویه سال 2010 به پنجاه مورد افزایش یافت. همچنین طبق گزارش مزبور،میزان تلفات این حملات در سال های 2004 تا 2007 بین 86 تا 109 نفر،در سال 2008 بین 263 تا 296 نفر،در سال 2009 بین 413 تا 709 نفر و از ابتدای شروع عملیات های مذکور تا 27 ژانویه سال 2010 بین 276 تا 465 نفر گزارش شده است. این آمار بیانگر آن است که از سال 2004 میلادی تا سال 2010 میلادی،بین یک هزار و 40 نفر تا یک هزار و 579 نفر در حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به مناطق مختلف پاکستان،جان خود را از دست داده اند. بعد از پایان جنگ سرد و از بین رفتن نظام دو قطبی، آمریکا خود را در جایگاه یک قدرت هژمون در ساختار بین الملل می پنداشت و اقدام آمریکا در حمله به کشورهای افغانستان،عراق و پاکستان را می توان تلاشی از سوی این کشور برای بر هم زدن برخی از قواعد بنیادی جامعه بین الملل تلقی کرد زیرا این برداشت وجود دارد که بسیاری از بنیادی ترین اصول،قواعد و هنجارهای نظام بین الملل با استفاده از زور علیه کشورهای مذکور به چالش کشیده شده اند. نمونه هایی از این اقدامات عبارتند از: - تخطی از حاکمیت و استقلال سیاسی دولت ها، - توسل به مداخله و نادیده گرفتن نهادها یا قواعد جامعه بین الملل به ویژه محدودیت استفاده از زور. - نادیده گرفتن قوانین حقوق بشر (آمریکا کمیسیون حقوق بشر ملل متحد و خلف آن،شورای حقوق بشر و نیز ساز و کارهای خاص، را فاقد صلاحیت لازم برای بررسی تخلفات صورت گرفته در چارچوب مخاصمات مسلحانه در جنگ با مبارزه با تروریسم می داند.) - نقض قوانین بین المللی با حملات سازمان سیا در داخل خاک پاکستان،زیرا آمریکا در وضعیت جنگ با این کشور قرار ندارد، عملیات های انجام شده توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا که توسط سازمان غیر نظامی سیا و خارج از چارچوب فعالیت نیروهای مسلح انجام می گیرد، غیرقانونی است. - استناد آمریکا به اصل دفاع از خود برای انجام حملات هواپیماهای بدون سرنشین به اصل دفاع از خود قانونی نیست زیرا پاکستان رسماً مسئول حمله مسلحانه به ایالات متحده شناخته نمی شود،تنها حمله مسلحانه است که حق دفاع از خود را قابل استدلال می سازد. این در حالی است که اولاً دیدگاه ها و نظرات متفاوتی در مورد ساختار نظام بین الملل بعد از پایان وضعیت جنگ سرد و حادثه 11 سپتامبر بیان شده است. برخی معتقد به تسلط یک قدرت هژمونی در جهان بوده و ابراز می دارند که آمریکا به دلیل برتری های نظامی،اقتصادی و تکنولوژیکی قادر به ایفای این نقش است. لیکن منتقدین این نظر که ساختار چند قطبی را بعد از فروپاشی نظام دو قطبی در نظام بین الملل مستقر می دانند،عقیده دارند "نظام هژمونیک دارای شاخص های ویژه ای است،اگر چه ایالات متحده به دلیل برتری در زمینه های تکنولوژیک،نیروی فزاینده نظامی و اقتصادی،قدرت نرم و ایفای نقش به عنوان مرکز ثقل ارتباطات بین المللی،از قدرت های بزرگ قرن بیست و یکم بشمار می رود و برای برتری و هژمون شدن تلاش می کند،اما به دلیل موانع و مشکلات،(خصوصاً پس از جنگ علیه تروریسم در افغانستان و عراق) برتری آمریکا با چالش هایی روبرو شده است و در حال حاضر آمریکا فاقد خصوصیات و ویژگی های یک هژمون می باشد و ثانیاً بر اساس دیدگاه سازه انگاری می توان گفت نظام وستفالی،جامعه ای است مرکب از مجموعه ای از اصول،قواعد،هنجارها و نهادهای مشترک که دولت ها،اعضای آن را تشکیل می دهند و بنیادی ترین نهاد (یابه تعابیر دیگر قاعده یا هنجار) در جامعه بین الملل،حاکمیت است. تغییر بنیادین در قواعد و هنجارهای بین الملل از جمله حاکمیت از دو طریق عملی است: اول اینکه کنشگران (دولت ها) در نظام بین الملل با تعامل با یکدیگر قواعد و هنجارها را تغییر دهند. این تغییرات لزوماً سرشتی اجتماعی و بیناذهنی دارند و به عبارت دیگر،کنشگران نمی توانند آنها را به صورت انفرادی و بر اساس خواست و اراده خود تغییر دهند. دوم این که کنشگران قدرتمند می توانند معانی بیناذهنی را بازتولید کنند یا تغییر دهند. این کنشگران قدرتمند به قواعدی دسترسی دارند که به نوبه خود امکان تغییر قواعد را برایشان فراهم می آورد. لذا با مخالفت هایی که با آمریکا در موضوع جنگ افغانستان و عراق شده است و مخالفت هایی که با استدلات زیر : - وجود القاعده،آنچنان که ایالات متحده آن را ابر تهدید می خواند،نمی تواند توجیهی برای راه اندازی جنگی همه جانبه و گسست از محدودیت های سنتی قواعد و نادیده گرفتن هنجار های بین المللی باشد. - کل جهان منطقه جنگی محسوب نمی شود و لذا نمی توان تکنیک ها و تاکتیک هایی که در مناطق جنگی مانند عراق و افغانستان استفاده می شود را در سایر مناطق جهان (پاکستان) به بهانه این که تروریستی ممکن است در آنجا مخفی شده باشد،به کار گرفت. - گزارشگر ویژه سازمان ملل درباره پنهان کاری برنامه حملات هواپیماهای بدون سرنشین می گوید جامعه بین الملل نمی داند سیا کجا و زمانی مجاز به ارتکاب قتل است،معیار تشخیص اهدافی که باید کشته شوند،چیست،چه ضوابطی برای حصول اطمینان از قانونی بودن این کشتارها وجود دارد و هنگامی که افراد غیر نظامی و بی گناه به صورت غیرقانونی کشته می شوند،موضوع چگونه پیگیری می شود. با مخالفت هایی که از سوی پاکستان و برخی کشورها و سازمان های بین المللی با حملات نیروهای آمریکایی به مناطق قبایلی پاکستان شده مشخص می گردد که آمریکا توفیقی در ایفای نقش یک قدرت هژمون بعد از با پایان جنگ سرد برای تغییر قواعد و هنجارهای بین المللی و از بین بردن اصل حاکمیت دولت ها نداشته و دیگر بازیگران نظام بین الملل و سازمان های بین المللی نیز در برابر تغییر قواعد و هنجارها مقاومت از خود نشان داده اند. چنانچه ذکر شد بر اساس دیدگاه سازه انگاری تغییر در قواعد و هنجارهای بین المللی به صورت انفرادی از سوی آمریکا عملی نیست و نیازمند این است که دیگر کنشگران در نظام بین الملل با تعامل با یکدیگر قواعد و هنجارها را تغییر دهند. البته علیرغم مطالب فوق درباره کاهش جایگاه عینی و حقوقی دولت_ملت،این نهاد هنوز بازیگر اصلی سیاست جهانی است. بنابراین به طور کلی می توان عنوان کرد که علیرغم اینکه برخی معتقدند حاکمیت ملی در حال از بین رفتن است،دولت ملی همچنان نقشآفرین است و همچنان در تحولات بینالمللی نقش موثری خواهد داشت.
منابع مشابه
اصول کلی حقوقی و حاکمیت دولت ها: مشارکت منبع فراموش شده در ساخت حقوق بین الملل
اصول کلی حقوقی مطابق با اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری یکی از منابع شکلی حقوق بین الملل را تشکیل میدهد. از نگاه حقوق بین الملل به دشواری می توان تصویری واضح از این منبع حقوقی ترسیم کرد. بهراستی مقصود از اصول کلی حقوقی چیست و چه نقشی در ساخت امروزین حقوق بین الملل ایفا میکند؟. مقاله حاضر با طرح این پرسش تلاش دارد تا رابطه این منبع حقوقی را با اصل حاکمیت بررسی کند. فرض مقاله آن است ...
متن کاملاصول کلی حقوقی و حاکمیت دولت ها: مشارکت منبع فراموش شده در ساخت حقوق بین الملل
اصول کلی حقوقی مطابق با اساسنامه دیوان بین المللی دادگستری یکی از منابع شکلی حقوق بین الملل را تشکیل میدهد. از نگاه حقوق بین الملل به دشواری می توان تصویری واضح از این منبع حقوقی ترسیم کرد. بهراستی مقصود از اصول کلی حقوقی چیست و چه نقشی در ساخت امروزین حقوق بین الملل ایفا می کند؟. مقاله حاضر با طرح این پرسش تلاش دارد تا رابطه این منبع حقوقی را با اصل حاکمیت بررسی کند. فرض مقاله آن است ...
متن کاملچالش های حقوق بین الملل کیفری در مبارزه با تروریسم
تروریسم بهعنوان جرمی بینالمللی هنوز تعریف نشده است و در گذشته نگاه دولتمحور در ارتکاب آن حاکم بوده ولی با گسترش این جرم و فراملی شدن آن و استقلال بیشتر تروریستها از دولتها، جامعه بینالمللی در پی آن است که در چهارچوب حقوق بینالملل کیفری با این پدیده مبارزه نماید. گروهی معتقدند عدمِتعریف تروریسم منجر به آن شده است که حقوق بینالملل کیفری در مبارزه با این پدیده عاجز بماند. درمقابل این نظر و...
متن کاملپسامدرنیته و واکاوی دولت ملی دارای حاکمیت در نظریه های روابط بین الملل
رشته روابط بین الملل اساساً تحت سلطه گرایشات پوزیتیویستی - رئالیستی (و در شکل جدیدتر آن، نئورئالیستی) قرار داشت و بر این مبنا مفاهیمی را به عنوان مبنای تحلیل روابط بین الملل و سیاست جهانی ارائه می کرد. اما از دهه 1980 به بعد و متاثر از تحولات ناشی از ظهور رهیافت های پسا ساختارگرا و پسامدرنیست در عرصه علوم اجتماعی، علم روابط بین الملل نیز دستخوش تحولاتی نظری شد. تأکید متفکرانی که رویکرد پسامدرنیس...
متن کاملدیپلماسی پیامبر(ص) و ابزارهای توسعه روابط بین الملل با سایر دولت ها
چکیده جایگاه دیپلماسی و رفتار سیاسی در پی گیری اهداف و منافع کشورها که از گذشته تاکنون مورد توجه دولتمردان و سیاست گذاران بوده، طرح موضوع و تبیین دیپلماسی و رفتار سیاسی در اسلام را بیش از هر زمان دیگر حایز اهمیت نموده است. از نظر تاریخی، دیپلماسی در قالب شیوه های مسالمت آمیز و استفاده از مذاکره و گفتگو برای ختم جنگ، اعاده صلح و تامین اهداف معنا یافته است و به حکومت پیامبر اسلام (ص) و نیز دوره ه...
متن کاملحقوق بین الملل بشردوستانه و مبارزه با تروریسم
حقوق بشردوستانه مصالحه ای است بین ضرورت های نظامی و ملاحظات انسان دوستانه و هدف از آن کاهش درد و رنج های غیرضروری به هنگام مخاصمات مسلحانه از طریق قانون مند کردن عملیات نظامی و رفتار انسانی با اشخاص دستگیرشده است. این شاخه از حقوق بین الملل تنها در زمان مخاصمات مسلحانه بین المللی و غیر بین المللی به مرحله اجرا در می آید. پس از حادثة 11 سپتامبر، دولت آمریکا با این ادعا که اعضای طالبان و القاعده ...
متن کاملمنابع من
با ذخیره ی این منبع در منابع من، دسترسی به آن را برای استفاده های بعدی آسان تر کنید
ذخیره در منابع من قبلا به منابع من ذحیره شده{@ msg_add @}
نوع سند: پایان نامه
وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده حقوق و علوم سیاسی
میزبانی شده توسط پلتفرم ابری doprax.com
copyright © 2015-2023